عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من بهترین وبلاگ خوش آمدید. این وبلاگ تاسیس شده است تا تمامی نیاز های شما را در دنیای اینترنت بر طرف کند. سعی کنید هر روز به بهترین وبلاگ سر بزنید زیرا مطالب این وبلاگ روزانه آپدیت میشود.شما میتوانید نظرات و انتقادات خود را با ما در میان بگذارید.با تشکر نویسنده بهترین وبلاگ خاک زیر پای همه شما سید علی.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان بهترین وبلاگ و آدرس thebestweblog.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Alternative content



آمار مطالب

:: کل مطالب : 379
:: کل نظرات : 6

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com

بهترین وبلاگ در جهان THE BEST WEBLOG

1676
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 133 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

 

یه توپ با تردید می چرخه

توو یه زمین سبز اون دورا

یه حس خوب مشترک شاید

بین من و زندون و مامورا!

 

هر شب بدون شام می خوابی

امشب ولی بی شام بیداری

با اسم ایران اونور دنیا

رویای سبز تازه ای داری

 

بابا نشسته اون طرف، ساکت

مامان توو فکر گریه ای تازه

شاید بهار ما بیاد از راه

امشب با یه گل توی دروازه

 

شب لونه کرده توو دل و چشما

هر جا میری انگار زندونه

شاید یه شوت محکم جوندار

این شهر غمگینو بخندونه

 

واسه یه گل از شوق می میریم

شاید تموم شه این زمستونا

شاید برای بردن ایران

مردم بریزن توو خیابونا

 

بازی تموم میشه ولی مامان

مثل همیشه بالشش خیسه

دیگه کسی نیس توی این خونه

شبها بلند شه شعر بنویسه

 

بازی تموم میشه ولی بابا

بیداره تا فردا کنار تخت

رویای ما جام جهانی بود

توو یه جهان واقعا خوشبخت...

 

 

 

از : سید مهدی موسوی

 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
1675
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 250 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

 

سارا نبودی چشم گریان را ببینی

آن قدر باریدم که

ب

    ا 

      ر 

         ا

           ن

را ببینی...

 

وَللَـه که بی تو شهر، خود را حبس می‌کرد

بهتر!

نبودی بغضِ طهران را ببینی

 

تهران مان، طهران نشد

بهتر!

نبودی این راهزن، این راه بندان را ببینی

 

بی‌بی به چشمان تو دل خوش کرده سارا !

کافی‌ست عکس لای قرآن را ببینی

 

رفتی...

لَقـَد...

ماندم...

خَلَقنا....

فی کبد را

از بر شدم

تا رنج انسان را ببینی

 

بی‌بی خودش می‌گفت:

"سارا قسمت توست"

بی‌بی خودش می‌گفت:

"فنجان را ببینی

 

از ترکه‌ها بر پای سارا می‌نویسی

وقتی که کابوسِ دبستان را ببینی"


آن‌قدر پشت پنجره ماندم

که شاید

یک لحظه

این سوی خیابان را ببینی

 

راضی به مرگت می‌شوی مانند سارا

وقتی نخواهی 

خانِ چوپان را ببینی

 

وقتی که دیدم زود سرما می‌خوری،

باز

تقویم را بستم

زمستان را نبینی ....

 

 

 

از : سید احمد حسینی

 

 

 

پ . ن :

ـــ تقدیم به خواهرزاده نازنینم، سارای عزیز جان ... 

ـــ دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
1674
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 220 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

 

تو را به آبادی چشم هات نخند

خنده هات مرض دارد

آدم را بیمار می کند

آخر آدم گناه دارد به خدا ...

یک بار حوا

یک بار شیرین

یک بار لیلا

حالا تو ...

 

نخند

خنده هات استعداد شگرفی دارند

برای بیمار کردن یک شهر

برای به بیابان فرستادن هزار مجنون

برای تیشه زدن به ریشه ی هزار فرهاد ...

 

نخند

خنده هات مرض دارند

آدم بیمار می شود

تو می روی

درد شروع می شود

آدم می پیچد به خودش

تو که برنمیگردی

حالش را نمی پرسی ...

 

قهوه ای بدجنس!

شیرین نخند

آدم می بیند

مرض قند می گیرد

قند در دلش آب می شود

هوا برش می دارد

فرهاد می شود

تو میروی

می زند به سرش

سرش به سنگ می خورد

تیشه بر می دارد

می زند به ریشه اش ...

 

قهوه ای بدجنس!

من عادت دارم تلخ بنوشم

تلخ شو

شیرین نباش

من که فرهادت نمی شوم !

یک بار مجنون شدم

هفت بیابان عشق را دویده ام

برای هفت پشتم بس است ...

 

قهوه ای بدجنس !

با من گرم نگیر

سرد شو

تلخ شو

یک بار شیرین ِ داغ بی هوا سر کشیدم

هنوز گلوی سوخته ام بغض دارد ...

... هنوز دلم می سوزد !

 

قهوه ای بدجنس !

نگو عزیزم

گرم نگیر با من

تابستان است

تنور عشق داغ است

به هر واژه میم مالکیت می چسبانی

فردا زمستان می شود

آدم برفی می شوی

تمام میم ها می افتند

روی سرم هوار می شود عشق ...

 

قهوه ای بدجنس !

معمولی بیا

معمولی برو

بگذار معمولی دوستت داشته باشم ...

 

اصلا بیا فقط هم را

معمولی دوست داشته باشیم

من تو را بی لبخند

تو مرا بی شعر

باشد؟ 

قهوه ای خوب من ... 

باشد ؟

 

 

 

از : فاضل شاهچراغ

 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
1673
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 221 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

 

دیرست گالیا!

درگوش من فسانه دلدادگی مخوان

دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه

دیرست گالیا! به ره افتاد کاروان...

 

عشق من و تو؟ ... آه

این هم حکایتی ست

اما، در این زمانه که در مانده هر کسی

از بهر نان شب،

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.

 

شاد و شکفته در شب جشن تولدت

تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک،

امشب هزاردختر همسال تو، ولی

خوابیده اند گرسنه و لخت، روی خاک.

 

زیباست رقص و ناز سرانگشتهای تو

بر پرده های ساز،

اما، هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشتهایشان

جان می کنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا

وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست

از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ

در تارو پود هر خط و خالش: هزار رنج

درآب و رنگ هر گل و برگش: هزار ننگ

اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک

اینجا به باد رفته هزار آتش جوان

دست هزار کودک شیرین بی گناه

چشم هزار دختر بیمار ناتوان...

 

دیرست گالیا!

هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

هرچیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

هنگامه رهایی لبها و دست هاست

عصیان زندگی ست.

 

در روی من مخند!

شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!

بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!

بر من حرام باد تپش های قلب شاد!

یاران من به بند:

در دخمه های تیره و نمناک باغشاه،در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک،

در هر کنار و گوشه این دوزخ سیاه.

 

زودست، گالیا!

در گوش من فسانه دلدادگی مخوان

اکنون ز من ترانه شوریدگی مخواه

زودست، گالیا! نرسیدست کاروان...

 

روزی که بازوان بلورین صبحدم

برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت،

روزی که آفتاب

از هر دریچه تافت،

روزی که گونه و لب یاران همنبرد

رنگ نشاط و خنده گمگشته بازیافت،

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها،

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان

سوی تو،

عشق من!

 

 

 

از : هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه)

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
1672
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 151 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

 

ما مردها گاهی نیاز داریم بندِ وا شده‌ی یک ساعت را تعمیر کنیم

عوض کردن یک باطری

ما را به آرامشی می‌رساند که از ساعت می‌گیرد ...

 

من ساعتهایم را نگه می‌دارم

ساعتی که مادرم

با خودکار برایم کشیده بود هنوز کار می‌کند

10 و 10 دقیقه است و او هنوز نمرده

پدر اما ماهیگیر بود

و ساعت وفادارش بعدِ او فقط زیر آب کار می‌کند

 

فرق گذشته و حال در ساعتها پیداست

هرچه من بزرگتر شدم قیافه‌ی آنها مردانه‌تر شد

 

بچگانه... مردانه ...زنانه ...

ساعتها هم دنیای خودشان را دارند

 

ویترین ، سینمای ساعتها بود که خیابان را پخش می‌کرد

بازی من و معشوقه‌ام را یک جفتشان پسندیدند


در آخرین سکانس عاشقانه ، ما عکس گرفتیم و جدا شدیم

اما ساعتهای ما برای همیشه ، همانجا ، با همان ژست ایستادند

 

چه‌کسی با چه‌کسی قرار می‌گذاشت ؟

ما با هم ؟ یا ساعت‌های ما با هم ؟

یک ساعتِ مرد،

دست مردی را می‌گیرد و می‌رساند به قراری که یک ساعتِ زن،

زنی را به همان قرار

آن ساعتِ دیوانه را سال‌هاست تنظیم می‌کنم

اما هرسال، در همان لحظه، با همان ژست ...

 

ساعت ها با شب و روز تنظیم می‌شوند

اما این یکی زمانی شب و روز را هم تنظیم می‌کرد

من و آفتاب کارگرهای ساده‌ای بودیم

که با هم می‌‌آمدیم و با هم می‌رفتیم

در راه دستم را طوری می‌گرفتم که همه ساعت را از من بپرسند

 

و نمی‌فهمیدم

مردی که ساعتش را در جیب می‌گذارد تا زمان را از غریبه‌ای بپرسد؛

تنهاست...

 

تنهایَم؛

تنها

مثل آن ساعت بچگانه که سالها پیش در جنگل افتاد

و حالا در دست درختی است

کار می‌کنم اما به کار نمی‌‌آیم...

 

ما مردها

گاهی به یک تعمیر ساده نیاز داریم

یک تعویض باطری شاید...

 

اما وقتی مردی با دستهای لرزان ساعتی را تعمیر می‌کند

هیچ تضمینی نیست عقربه‌هایش در جهت درست بچرخند!

 

 

 

 

از : کیانوش خانمحمدی

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
1671
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 239 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

 

مهدی ِ موسوی ِ بدبختی ست

زیر رگ های آبی دستت

مهدی موسوی ترسویی

که رسیده مرا به بن بستت

 

می دود از اتاق خود به کجا؟!

«هیچ» در لحظه اتفاق افتاد

زیر رگ هات مرگ « تیر» کشید

دود سیگار را که بیرون داد ↓

 

دود سیگار را که بیرون داد

رفت آن اسم محو از یادم

دود سیگار را که بیرون داد

دود سیگا… به سرفه افتادم!

 

گریه ات می گرفت در مردی

که تمامی شعرها زن بود

گریه ات می گرفت مثل «غزل»

که جنین دوماهه ی من بود

 

گریه ات می گرفت و می دیدی

قطره های مهوّع خون را

زور هی می زدی و در گریه

می کشیدی یواش سیفون را

 

می کشیدی دوباره درد و درد

توی اندام زیرسیگاری

دست هایی لزج میان تـنت

باز مشغول فیلمبرداری

 

می کشیدی تن مرا بر دوش

گریه ات می گرفت در باران

حرف هی پشت حرف/ می آمد

کسی از دسته ی عزاداران

 

سنج می زد به مغز له شده ام

طبل می کوب کوب کوب بکوب

مهدی موسوی زمین را خورد

تف شد آهسته توی بچه ی خوب

 

تف شد آهسته روی متنی که

شرح ِ درد ِ همیشگی ِ من ِ ↓

خسته ی ِ تکـّه تکـّه ی ِ گیج ِ

خیس ِ درحال ِ منفجرشدن ِ ↓

 

بامب!… در روزنامه ها گفتند

خبر از سمت شرق آمده است

شمع روی تنم ترا می سوخت

ادیسون گفت برق آمده است!!

 

ادیسون قاه قاه می خندید

سیم هایت به هم زدند مرا

مثل «عین القضات» کفر شدم

مثل عین القضات مغز خدا ↓

 

پرت بودم جلوی سگ هاتان

شمع آجین دستهای کثیف

مثل چاقوی خونی ام در حوض

مثل یک اسلحه درون ِ کیف

 

شمع هایی که سوختند مرا

بر سر قبر عشق روشن بود

مثل «عین القضات» غمگینی

که جنین دوماهه ی من بود!

 

دود در متن مضحکم پیچید

دود بود و شدم، ترا مُردم

«تیر» هی می کشید روی لبم

دود سیگار را فرو بردم

 

ماه دیوانه روبرویم بود

مات با آن نگاه غمگینش

توی مغز جهان قدم می زد

«شمس» آرام با تبرزینش

 

عشق می خواند با قرائت نو

داستان های ران و پست#ان را

مولوی های مسخره از تو

دوره کردند درس عرفان را

 

زن نبودم اگرچه مرد نبود

مرد بودی اگرچه زن بودم

«شمس» و «عین القضات» را کشتند

شمس و عین القضات من بودم!

 

خبر از شـــرق در تنم لرزید

پخش می شد درون تلویزیون

کانال چارده… – «تو معصومی

بچّه ی خوب ِ…» قطره های ِ خون

 

مادرم پیتزا/ درســت شــدم

قطره های ِ سس ِ شب ِ قرمز

یک نفر گریه می کند: برگرد

یک نفر داد می زند: هرگز!!

 

به خـودم مثل نرده می چسبم

باد بر خاک می کشد من را

خســته از ازدحام ماشــین ها

در تو تریاک می کشد من را

 

فایل های همیشــه ویروسی

زرورق های حاوی هروئین

توی شلوار تــنگ کبریتی

در هماغوشی تو و بنزین

 

نامه های اداره...

نامه های « اِ…داره/ گریه… عزیز…»

گمشـــده توی بایگانی ها

متن دنــیای پوچ و نامفهوم

زیر انبوه بازخوانی ها

 

فیلسوف بزرگ در فکر ِ

قطعیت یا هویّت چندم

جلوی هر «من ِ شناساگر»

خبر انفجار بمب اتم!

 

ثبت فــرق زبانی مبهم

بین همجنس « باز» یا که « گرا»

خواهرم گریه می کند از درد

فلسفه فکر می کند که « چرا؟؟؟!»

 

در/ به هم می خورد دلم انگار

در تناقـض… و خنده ای عصبی

مثـل تو با وقـار پارسی ات

مضطرب توی چادری عربی

 

مثل یک عقربه اسیر زمان

توی تکرار ِ در پس عادت

خسته ام مثل بچّه از بازی

کاش یک شب بخوابد این ساعت

 

چه شوم جز شدن فقط از جبـر

چه کنم؟ جز کنم فـقط بیخود

«صفر درصد» برای خود عددی ست

احتمالی که واقـعا ً می شد!!

 

احتــمالی که کامپیوترها

سعی کردی محاسبات کنم

سعی کردم خطوط، پاره شوم

خواستم واقعا ً صدات کنم

 

خواســتم اتــّفاق می افتم

در خود ِ لحظه ی «چه کار بکن»

توی یک غار خارج از دنـیام

باز هم زنگ می زند تلفن

 

توی یک غار خارج از دنیام

که مرا می خزد میان تنش

می نویسـم برای خود نامه

فکر کشف دوباره ی آتش!

 

سهم من چیست جز سکوت و سکوت

«من ِ» خود را به دست من دادن

هر شب از درد زندگی مردن

به همین حسّ خوب تن دادن

 

قرصهای همیشه مشکوکی

که شبم را پر از خوشی کرده

مهدﯼ ِ موسوﯼ ِ ترسویی

که در این شعر خودکشی کرده...

 

 

 

از : سیدمهدی موسوی

 

پ . ن :

ــ دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
1670
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 137 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )
 
بوی جنازه، بوی خون میدی
بوی زمین، بوی جنون میدی
بیس ساله که از جنگ برگشتی
بیس ساله که هر روز جون میدی
 
من بچه تم می فهممت بابا!
با خون نمازاتو وضو کردی
خوندم وصیت نامَتو، واسم
روزای خوبی آرزو کردی...

از مدرسه برگشتم و دیدم
توو کوچمون روی زمین بودی
مردم بهت خندیدن! اما تو
توو معبرِ میدونِ مین بودی..

اینه همون روزای خوبی که
گفتی برامون هدیه آوردی؟
اینه جوابه هشت سالی که
واسش منو از خاطرت بردی؟

خوندم وصیت نامتو، گفتی:
وقتی که برگردی من آزادم
حالا برای نسخه های تو
توو نوبت امضای بنیادم! 

دارم تقاصِ جنگو پس می دم
جنگی که می گفتی مقدس بود
ما هردومون قربانیِ جنگیم
بسه، برا هف پشتمون بس بود

انگار مردم یادشون رفته
از این همه تحقیر می ترسم
از اینکه نفرین شی برای جنگ
از بازیِ تقدیر می ترسم

من بچه تم، می فهمی حرفامو؟
تویِ جوونی مثلِ تو پیرم
بیس ساله بعد از جنگ، می جنگم
من حقتو از جنگ میگیرم..



از : احمد امیر خلیلی



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
1669
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 143 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

عزیزم !
مریضم …
در این بغض ِ الکـَن
کــم آورده ام مــن !
به جز غـصه ی بی شمارم
بــرای تــو چــیــزی نـدارم
ندارم! چنان در کف ِ دسـت ها مـو
نـدارم! چـنان دست هــایت الــنگـو ..
بریز از خودت در حـسـاب ِ من ِ دل سپرده
کـم آورده ام ! مثل چک های بـرگشت خورده
کـم آورده ام مـثـل پـیــر ِ زنی نا امـیــد از خـرافــه
کـم آورده ام مـثـل تـیمی که در وقـــت های اضافــه ...
من امشب به شدت تو را لازمم! در قـماری سَر ِ عـقـل و احـسـاس
بیا که نــدارم تــو را ! ای تـو در آخـریــن بــرگ هــا آخـریـن آس !
عزیز دلم ! بـازی نا بــرابــر هــمـیــن اســت دیــگــر! ــ کــه داور نــدارد 
ــ
به ایـن «درد ِ دوّار» دل بسته ام من! کـه ایـن ســکــه آن روی دیـگر نـدارد !
من امشب به شدت تو را لازمم! در قـماری سَر ِ عـقـل و احـسـاس
بیا که نــدارم تــو را ! ای تـو در آخـریــن بــرگ هــا آخـریـن آس !
کـم آورده ام مـثـل پـیــر ِ زنی نا امـیــد از خـرافــه
کـم آورده ام مـثـل تـیمی که در وقـــت های اضافــه ...
بریز از خودت در حـسـاب ِ من ِ دل سپرده
کـم آورده ام مثل چک های بـرگشت خورده
ندارم! چنان در کف ِ دسـت ها مـو
نـدارم! چـنان دـست هــایت الــنگـو ..
به جز غـصه ی بی شمارم
بــرای تــو چــیــزی نـدارم
در این بغض ِ الکـَن
کــم آورده ام مــن !
مریضم
عزیزم ...



از : یاسر قنبرلو



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
1668
12 تير 1393 ساعت 10:43 | بازدید : 148 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

 

به خودت نگیر شیشه پنجره

تمیزت می کنند

که کوه را بی لکه ببینند

و آسمان را بی چرک

به خودت نگیر شیشه 

تمیزت می کنند

که دیده نشوی ...

 

 

از : علیرضا روشن

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تقلب , انواع تقلب (طنز)
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 121 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )


بنده در دوران كودكي علاقه اي به خلبان شدن نداشتم!اما از بد روزگار در دوران دانشجويي كمي تا قسمتي چتر باز از آّب در امدم وبعد از ترم اول كمتر درسي بود كه با تقلب يا به اميد تقلب سر جلسه امتحان نرفته باشم!پس اگر قرار به انتخاب خاطره از تقلب باشد انتخاب يكي از بين اون همه خاطره بايد كار سختي باشه!

مثلا ميشه از امتحان پايان ترم استاتيك شروع كنم كه تقلب رو به صورت كاملا حرفه اي در دستشويي جاسازي كرده بودم واز بد شانسي درست همون روز آب قطع شد واميدمون ازتقلب قطع شد وافتادم!

يا ميشه ازامتحان فيزيك 2بگم كه امتحان تستي بودومن ودوتا از دوستام از رو دست يكي از دختراي كلاس نوشتيم اما بعدش فهميديم كه چه فايده كه ترتيب سوالات يكي نبوده وجمع نمرات سه نفرمون به نمره قبولي نميرسه واز همه بدتر اينكه اون دختره از همه كمتر گرفته!

يا از يه استاد ديگه كه از لحاظ سني چيزي از عمو جغدشاخدار كم نداشت حتي وقتي تقلبمون رو گرفت هم از رو نرفتيم واونم با اون صدايي كه انگار از ته چاه ميومد بهمون گفت:حالا درسته........ ما....... چيزي نميگيم........... ولي خب شمام رعايت ...............كنيد!

يا اشاره كنم به امتحان ميان ترم درس مقاومت مصالح كه جزوه رو با دوستم نصف كرديم وهركسي نصف خودشو تو يه كاغذ مچاله نوشتيم وبه هم ديگه داديم تا بهترين افتخار دوران دانشجوييم(البته تا امروز) كسب بشه ونمره دوم كلاس رو كسب كنم!گرچه وقتي تو پايان ترم با نمره 12از دستش خلاص شدم استاد بهم گفت:با اون ميان ترم درخشان ازت انتظار زيادي داشتم!

اما جاي داره ياد كنم از استاد(ن)كه حسرت تقلب تو كلاسش تو دلم موند! كسي كه صاحب كرامات متعدد بود مثلا علاوه بر اون كنترل هاي معمول ماشين حساب هاي همه بچه هارو يكي يكي چك ميكرد تا كاري جز چهار عمل اصلي ازشون بر نياد!وبرا امتحان كلاس بزرگي رو انتخاب ميكرد وكروكي كلاس رو ميكشيد واز بچه ها ميخواست كه شماره دانشجويي خودشون روبنويسن ومدعي بود كه تو خونه تمام ورقه هاي همسايه رو با هم تطبيق ميده تا در حق كسي اجحاف نشه! يه بار هم با افتخار اعتراف كرد اسم تموم كسايي رو كه برا دستشويي ميرن بيرون رو مينويسه تا مو رو از ماست بكشه بيرون!

حالا بگذريم از اينكه يه باربه يكي از بچه ها كه راه حلش تقريبا با جزوه يكي بود صفر داد وازش خواست كه اگه اعتراضي داره به (آموزش دانشكده) منعكس كنه!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نامه به يك پرايد / طنز نوشته
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 114 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )


نامه به يك پرايد
بچه ها متشكريم از بيخ

 

 سلام پرايد!
روزگار، ما را به جايي رسانده كه به پرايد نامه بنويسيم. (فكر كن!)

نامه به پرایدپرايد عزيزم، شنيده ام مرز هجده ميليون تومان را رد كرده اي. اي قشنگ تر از پريا از اين به بعد، انصافا، تنها تو كوچه نريا. چون با اين وضعيت زورگيري، اختلاس و... كلابچه هاي محل دزدن و خداي نكرده زبانم لال يكجا تو رو مي دزدند.
پرايد خوبم، انژكتورت را قربان، اي لاستيكت تو حلقم، اي فداي برجستگي صندوق عقب تو، اي دور رينگت بگردم، فكر مي كردي يك زمان به مدد تلاش شبانه روزي مسوولان هجده ميليون تومان بشوي؟!
اي پرايد، اي نازنين، اي ماكسيما مخفي، اي طرح ژنريك بنز، اي پرادو مينيمال تو الان در شرايطي هستي كه مي توان لنت هايت را طوطياي چشم كرد. تو الان در موقعيتي هستي كه دود اگزوزت صد مرتبه از هواي فرحزاد مصفي تر است! تو چنان مقام و منزلتي داري كه مردم عاشق جيب چاك تو هستند. يعني قيمتت جيب جر مي دهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت كه سايپا سر در كارخانه اش بيلبورد بزند «اين ور پرايد اوفينا/ اون ور پرايد اوفينا».
اي تراول چك متحرك، اي هر دور لاستيك تو شيش ماه كار كردن من، اي كه ديروز در حد غضنفر بودي و امروز اما يك پا «ارزو» شدي. همينطور كه در خيابان ها حركت مي كني و از مردم دل مي بري به جان مسوولان با بالاگرفتن برف پاك كن هايت دعا كن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد كيمياگري بلد بودند، كه توانستند نه مس، كه لگني مانند تو را طلاكنند: طلاي هجده عيار! باز من نمي دانم چرا اين مردم ناسپاس از مسوولان انتقاد مي كنند. قيمت پرايد امروز، قيمت زانتياي يك سال پيش است. آيا اين امر به راحتي به دست مي آيد؟ اين دوستان ناممكن ها را براي ما ممكن كرده اند. اي الهي آخ و همينطور بچه ها متشكريم از بيخ.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ویژه نامه تصویری پراید! (قسمت دوم)
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 205 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
طنز جالب و خنده دار دِ نـَـ دِ /بخش 1
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 140 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )
بابام میبینه که دارم فیسبوک چک میکنم میگه:همش توفیسبوکی!بادوستات می فیسبوکی؟؟! منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ من مارک زوکر برگم، اوضاع کاربران فیسبوک رو چک میکنم یه وقت کم و کسری نداشته باشن!!!! بابام گفت دِ نـَـ دِ تواگه مارک زوکر برگ بودی پول شارژ ADSL رو از من نمیگرفتی! گفتم:مگه شماهم دِ نـَـ دِ میدونی؟؟گفت: پـَـ نـَـ پـَـ فقط تو میدونی!

•••••••••• د نه د •••••••••
دندون به زبون می گه اگه یه کوچولو گازت بگیرم بریده میشی. زبون میگه دِ نـَـ دِ اگه موقع حرف زدن یه حرکتو اشتباه بیام کل ۳۲ تاتون باید بریزید بیرون..
•••••••••• د نه د •••••••••
دوستم میگه من خیلى تنهام ! میگم نـــــــه این حرفو نزن . هیچکس تنهانیست! من از تنهایی درت میارم. میگه واقعا؟ یعنی میخوای با من باشى؟ میگم دِ نـَـ دِ برات همراه اول میخرم…
•••••••••• د نه د •••••••••
دوستم پریده تو استخر داد میزنه میگه شنا کنم ؟
میگم دِ نـَـه دِ بزار اهنگ تایتانیک بزارم اروم غرق شو…
•••••••••• د نه د •••••••••
یه روز مامانم خونه نبود بابام غذا درست کرد . ماشاالله همه غذا رو سوزوند. اومدیم با مرام بازی دراریم تا آخر غذا رو خوردم . وقتی غذا تموم شد بابام برگشته میگه تموم شد؟میگم اره،مگه مشکلیه؟میگه دِ نـَـه دِ خاک بر سر از قحطی برگشتت الحق که آشغال خوری بچه .
•••••••••• د نه د •••••••••
هر ۳۹ روز یکبار یادی از دوستاتون بکنید فکر کردی برا دلتنگی میگم؟
دِ نه دِ برای این میگم که اگه مرده بود اقلا به مراسم چهلمش برسید!
•••••••••• د نه د •••••••••
داداشم ازم پرسید راسته میگن کاشف الکل رازیه؟ منم گفتم : د نـَـــــــه د هم کاشفش رازیه هم مصرف کنندش
•••••••••• د نه د •••••••••
دارم میرم آنتالیا دوست دخترم میگه میشه عزیزم منم ببری ؟میگم د نـَـــــــــــه د مگه ادم با کباب میره تو چلو کبابی……
•••••••••• د نه د •••••••••
حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی. میگه : دِ نـَـه دِ در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم
•••••••••• د نه د •••••••••
زن در حالی که در آینه نگاه میکنه به شوهرش میگه:
من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر میرسم.. لطفا یه چیز خوب بگو یه کم حالم بهتر بشه
شوهر: دِ نــــــــــــــــــَـــــ ـــه دِ بیناییت فوق العادست عزیزم
•••••••••• د نه د •••••••••
عروسی داداشم بود دیدیم نیست ، رفتم پیداش کردم دیدم داره اس ام اس بازی میکنه!
گفتم برادر من دیگه از این کارات دست بردار؛ گفت د ِ نه د ِ این یه کیس تازست.
•••••••••• د نه د •••••••••
عمو زنجیر باف ! بَله
زنجیر منو بافتی ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ !
پشت کوه انداختی ؟
دِ نه دِ
•••••••••• د نه د •••••••••
یه نفر داشته چایی میخورده یهو یه خرمگس افتاد تو چاییش بهش گفتن بگیر بندازش تو سطل گفت : د ِ نه د ِ بایستی هرچی خورده برگردونه تو لیوان
•••••••••• د نه د •••••••••
رفتم دکتر از منشیه می پرسم دکتر هست؟ میگه بله می خوایید برید پیششون؟
د نه د اومدم ببینم اگه این وقت شب هنوز تو مطبند، تلاش شبانه روزیشون رو سرمشق زندگیم قرار بدم و برم
•••••••••• د نه د •••••••••
امتحان داشتیم به دوستم میگم نخوندم تقلب میرسونی میگه دِ نـَـه دِ اونوقت نمرت مثل من میشه گفتم پـَـَـ نــه پـَـَـــ توقع داری نخونده من بهت تقلب بدم نمره تو مثل من بشه؟
•••••••••• د نه د •••••••••
از دل برود هر آن که از دیده برفت دِ نـَـه دِ اون روشن دل که نمی بینه تکلیفش چیه؟
•••••••••• د نه د •••••••••
بابام اومده میگه تو اخبار گفته خاویار تقلبی اومده،مواظب باشا.
دِ نـَـه دِ آخه پدره من،من خاویار خورم یا تو یا هفت نسل قبلمون!
•••••••••• د نه د •••••••••
دوستم پریده تو استخر داد میزنه میگه شنا کنم ؟
میگم دِ نـَـه دِ بزار اهنگ تایتانیک بزارم اروم غرق شو…

•••••••••• د نه د •••••••••
با رفیقم رفتیم سینما، بعد میگه: کاش دوست دخترتم میاوردی! د ن د اگه قرار بود اون بیاد که تو سبیل کلفت رو نمی آوردم!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
طنز؛ عقده های عامیانه خودمانی!
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 252 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )
یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید.



بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید...

- ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه!

- قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم!

- موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی!

- پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن!

- آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن!

- مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن!

- کلاه هم نشدیم حداقل باعث سرگرمی ملّت باشیم!

- ته دیگ هم نشدیم که واسطه رسیدن بهمون کلی صبر و سعی و تلاش کنن!

- خودکار هم نشدیم که علم و دانش به دست خودمون نوشته بشه!

- کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کله مون بکشن!

- صندلی هم نشدیم چهار نفر بهمون تکیه کنن!

- مدیر بانک هم نشدیم بریم کانادا خونه 2 میلیاردی بخریم هدیه بدیم به دخترمون!

- آبدارچی بانک هم نشدیم 1 میلیارد بزنیم به جیب!

- بزم نشدیم یه علفی چیزی به دهنمون شیرین بیاد!

- آفساید که خوبه یه خطای ساده هم نشدیم قدِ یه کارت زرد ازمون حساب ببرن... اه

- بیل گیتس هم نشدیم که 500 دلار در ثانیه درآمدمون باشه

- لواشکم نشدیم که یکی برامون ضعف کنه...

- فرزند آخرم نشدیم که هر چی خواستیم مامان بابامون برامون بخرن!

- فرزند آخر هم نشدیم که با داداش بزرگمون بریم بیرون دور بزنیم و حالشو ببریم!

- به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگهههههههههه، یه نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون! استادم نشدیم شخصیت کسی رو خرد کنیم!

- مامور راهنمایی رانندگی هم نشدیم موقع امتحان گرفتن از زنا کلی بخندیم!

- زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه...

- تام و جری هم نشدیم زندگی مون سرتاسر هیجان باشه

- نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه

- نوزادم نشدیم یکی بغلمون کنه

- شریعتی هم نشدیم هر چی جملات قصاره نسبت بدن به ما

- ای کی یو سان هم نشدیم آب دهن بمالیم کف کلمون، همه چی حل شه!

- چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم

- قاصدک هم نشدیم، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم

- عینک آفتابی هم نشدیم دنیا رو از دید بقیه ببینیم

- فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه

- گوشواره هم نشدیم آویزون ملت شیم

- معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن که بفهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن

- کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم

- ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه، افغانی هم نشدیم بتونیم ماکسیما بخریم!

- مارک آنتونی هم نشدیم جنیفر لوپز رو طلاق بدیم

- ای خدا ... بامزی هم نشدیم بچه ها عکسمون رو بچسبونن روی کتاب و دفترشون

- مگس تسه تسه هم نشدیم ملت رو بخوابونیم

- توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر به خاطرمون خودکشی کنن

- بوم نقاشی هم نشدیم یکی بیاد رومون 4 تا درخت و 2 تا دونه پرنده بکشه، قیمتی بشیم واسه خریدن مون سر و دست بشکونن

- گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده

- کبری هم نشدیم تصمیم هامون رو تو کتاب ها بنویسن

- کوزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم

- مهران رجبی هم نشدیم همه به خاطر دماغمون بشناسنمون

- دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدن


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مراحل زندگی پسرها (آخر خنده)
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 136 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )
مراحل زندگی پسرها به 10 دوره تقسیم میشه، که شامل مراحل زیره :
 

شش سال اول زندگی:

- گریه نکن
- شیطونی نکن
- دست تو دماغت نکن
- تو شلوارت پی پی نکن
- مامانت رو اذیت نکن
- روی دیوار نقاشی نکن
- انگشتت رو تو پریز برق نکن
- شب ها تو جات جیش نکن
- با اون پسر بی تربیته بازی نکن
- اسباب بازی ها رو تو دهنت نکن


دوره دبستان:

- موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
- پات رو تو جامیزی نکن
- ورق های دفترت رو پاره نکن
- مدادت رو تو دهنت نکن
- تخته پاک کن رو خیس نکن
- حیاط مدرسه رو کثیف نکن
- گچ رو پرت نکن
- تو راهرو سروصدا نکن


دوره راهنمایی:

- ترقه بازی نکن
- تو کوچه فوتبال بازی نکن
- با مامانت کل کل نکن
- اتاقت رو شلوغ نکن


دوره دبیرستان:

- با کامپیوتر بازی نکن
- تقلب نکن
- با دوستات موتورسواری نکن
- عصرها دیر نکن
- با دختر همسایه صحبت نکن
- با بابات دعوا نکن
- مردم آزاری نکن
- نصف شب سر و صدا نکن
- وقتت رو با مجله تلف نکن


دوره دانشگاه:

- سر کلاس درس غیبت نکن
- با دختر همسایه دل و قلوه رد و بدل نکن
- خیابون ها رو متر نکن
- تو سیاست دخالت نکن
- شب برای شام دیر نکن
- با مامور پلیس کل کل نکن
- چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
- موبایلت رو Reject نکن
- حذف پزشکی نکن
- آستین کوتاه تنت نکن
- همه رو دودره نکن


دوره سربازی:

- موهات رو بلند نکن
- روت رو زیاد نکن
- از اوامرسرپیچی نکن
- فرار نکن
- با اسلحه شوخی نکن
- غیبت نکن
- به آینده فکر نکن
- درگیری ایجاد نکن
- به فرمانده بی احترامی نکن


دوره شوهر بودن:

- با زنت شوخی نکن
- زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
- با دوستانت الواتی نکن
- تو فیس بوک خودت رو مجرد معرفی نکن
- موبایلت رو قایم نکن
- از عکس های قبل از ازدواجت نگهداری نکن
- پولت رو خرج دوستات نکن
- رفتار دوران مجردی رو تکرار نکن
- بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن


دوره پدر بودن:

- بچه رو تنبیه نکن
- به بچه بی توجهی نکن
- به بچه توهین نکن
- بچه رو از بازی منع نکن
- بچه ت رو کتک نزن
- بچه دختر شمسی خانومو تشویق نکن
- بچه رو محدود نکن
- به مادر بچه بی توجهی نکن
- بچه رو به هیچ چیز مجبور نکن


دوره پیری:

- برای بچه ها مزاحمت ایجاد نکن
- نوه هات رو لوس نکن
- با پیرزن های دیگه حرف نزن
- هوس جوونی نکن
- از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن
- لباس شاد تنت نکن
- به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجه نکن
- تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن
- به هر کی رسیدی، نصیحت نکن


دوره پس از مرگ!

- حالا دیگه دوره نکن تموم شد!
حالا هر کاری دلت می خواد بکن. فقط لطفا با روح دختر شمسی خانوم کاری نداشته باش!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
راهرو دانشگاه از نظر خانم ها و آقایون !
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 200 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روش های پیدا کردن خواستگار (طنز)
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 154 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )

1)روش جزوه ای(مخصوص دانشجویان): در این روش شما در راه پله دانشگاه کمین کرده و مقداری برگه دستتون میگیرید و سوژه مورد نظر رو مد نظر گرفته,در این هنگام برخورد شدیدی با طرف کرده و برگه ها پخش زمین میشود و شادوماد خم میشه برگه ها رو جمع کنه و ی دل نه صد دل زیرچشی عاشق شما میشه

شانس های ازدواج : دکترx, مهندس y, من و....(کمترین احتمال)
 

2)روش اشرف خانومی: در این روش شما به همراه اشرف خانوم و دوستان دم در نشسته و سبزی پاک میکنید, کلم خورد کرده و سرکه اضافه میکنید,پس از چند روز آنها شما را عروس گلم صدا کرده و صاحب خواستگار میشوید.

شانسهای ازدواج: رضا کچل, اکبر قصاب, علی مکانیک, موری عقرب, بهزاد کلاغ من و....

 

3)روش پلاستیکی: در این روش شما برای خرید میوه و سبزی به بیرون رفته و کلی پلاستیک در دست خود هنگام برگشت دارید, در این هنگام یهو یکی میگه آبجی بذار کمکت کنم و ی دل نه صد دل از سر تا ته کوچه عاشقتون میشه

شانسهای ازدواج: فردین, بهروز وثوق, داداش کایکو, ملوان زبل, من و...
 

4)روش جاده ای: در این روش لاستیک ماشین خود را پنچر کرده و کنار جاده ایستاده تا فرد مورد نظر پیداش شه بیاد کمکتون,اگه ازطرف خوشتون نیومد با اخم میگید مرسی شوهرم الان میاد عوض میکنه و یارو میره,اگ از طرف خوشتون اومد ی کلمه میگید:آخه لباستون کثیف میشه.طرف ی دل نه صد دل با این ی کلمه عاشقتون میشه.

شانسهای ازدواج: در این روش شما با چهره های مختلف امکان روبرو شدن دارید اما نترسید, از قبیل:اکبر دماغ, چنگیز سیبیل, وحید گوجه, علی بربری, حسن خوشگله, سعید خیار, مجید کله, ممد گلخار, داود مایتابه, من و....
 

5)روش شماره ای: در این روش شما در خیابون به پسرها آمار داده و شماره میگیرید,که من این روش رو توصیه نمی کنم

شانسهای ازدواج: مجید کله, محسن پپه, حمید خیارشور, رضا کره, کریم ببعی, مهران ببو, ناصر کلم و من و.....
 

6)روش کوهی: در این روش شما به کوه رفته و بلند فریاد زده "من شیرینم" کجایی پس؟

شانسهای ازدواج: فرهاد تیشه باز (که جدیدا معتاد شده بهش میگن فرهاد شیشه باز)! خسرو پرویزززززز (که الان آدم شده فامیلیشو گذاشته پرویز اما ما قبلا تو محل خسرو مگس صداش میکردیم), من و...
 

7)روش اینترنتی: در این روش شما باید به خواستگاری این اشخاص بروید
شانسهای ازدواج: دوست خوبم گوگل گوگولی(بچه گوگوش و بروسلی), استاد خوبم یاهو یابوزاده, من و....
 

8)روش سوسی(سوسولی): در این روش شما مانتو مشکی, شال صورتی, کفش صورتی, لاک صورتی و...باید استفاده کنید.

شانسهای ازدواج: مانی پنکیک, ساسی چش قشنگ, امیر خط چش, کامی فر مژه, سامی نمکی, پلنگ صورتی, من و...
 

9)روش شگفت انگیز: در این روش شما از شارژ شگفت انگیز ایرانسل استفاده کرده و در قرعه کشی ایرانسل برنده یک دستگاه پورشه میشوید و صاحب میلیونها خواستگار می شوید !

شانسهای ازدواج:هرکی که فکرشو کنی به جز من!چون تا الان اگه قرار بود زنم بشی تو 8تای قبلی شده بودی نه الان که ماشین داری, لیاقت منو نداری !


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
واکنش اوباما به سخنان وزیر آموزش پرورش! / طنز
12 تير 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 146 | نوشته ‌شده به دست سید علی | ( نظرات )
 

به گزارش تابناک، رضا ساکی در بخش «طنز روز» خبرگزاری ایسنا نوشت:
 
به‌راستی اگر دانش‌آموزی در حیاط مدرسه لیز بخورد، مقصر کیست؟
وزیر آموزش و پرورش (حاجی بابایی) چندی پیش خطاب به دانش‌آموزانی که در هوای سرد حیاط مدرسه برای شرکت در مراسم هوای پاک ایستاده بودند، گفت: مواظب باشید پای‌تان لیز نخورد یا دچار سرماخوردگی نشوید، چرا که این‌جا هر اتفاقی که برای شما بیافتد، یقه ما را می‌گیرند !
به رغم گذشت چند روز از این اظهارنظر، رسانه‌های جهان همچنان به بازتاب‌های این خبر می‌پردازند. به‌راستی اگر دانش‌آموزی در حیاط مدرسه لیز بخورد، مقصر کیست؟ به برخی از اظهارنظرها توجه کنید:
 
رییس مرکز آتش‌نشانی: مقصر اصلی کارخانه‌های تولید کفش هستند! ما در زمستان به دفعات گزارش‌هایی درباره‌ی لیز خوردن مردم داریم. حتا یک بار پیرمردی لیز خورده بود و افتاده بود توی پروژه‌ی در دست ساخت مترو و سه ساعت طول کشید تا نجاتش بدهیم. دانش‌آموزان هم باید کفش مناسب فصل بپوشند و شهرداری باید بر کفش دانش‌آموزان نظارت کند و اگر نکند، مقصر است.
 
رییس کارخانه‌ی کفش‌سازی: به ما چه؟ ما هزار نوع کفش تولید می‌کنیم. شاید دانش‌آموزی کفش تابستانه به پا کند و لیز بخورد. آموزش و پرورش باید حیاط کلاس را نمک‌پاشی کند تا کسی لیز نخورد. به ما چه؟
 
یک پزشک: طبعا اگر دانش‌آموز بیماری به مدرسه برود و اولیای مدرسه خبردار نشوند و آن دانش‌آموز ویروس را انتقال بدهد، مقصر در سرماخوردگی دانش‌آموزان آموزش و پرورش است!
 
دبیرکل سازمان ملل متحد: آیا لیز خوردن و سرما خوردن دانش‌آموزان در ایران امری طبیعی است؟
 
حقوق‌دان: از وقتی دانش‌آموزی وارد مدرسه می‌شود، تمام مسؤولیت او با اولیای مدرسه است. آموزش و پرورش خود را از زیر بار مسؤولیت کنار نکشد!
 
یک حقوق‌دان دیگر: فقط قانون می‌تواند یقه‌ی کسی را بگیرد! اما اگر جز قانون کسی یقه‌ی وزیر را بگیرد، ایشان می‌توانند شکایت کنند!
 
یک حقوق‌دان دیگر: از وقتی دانش‌آموز از مدرسه خارج می‌شود، مسؤولیت‌اش با شهرداری است!
 
شهرداری: به ما چه؟ مگر این‌ها خانواده ندارند؟
 
یک ناظم: بچه‌ی دست‌وپا‌چلفتی که لیز بخورد، به درد مدرسه‌ی ما نمی‌خورد!
 
یک معلم: بچه‌ها لیز هم می‌خورند!
 
یک دانش‌آموز: آقا اجازه وقتی شما ما را در هوای سرد نگه می‌دارید تا حرف‌های شما را می‌شنویم، اگر سرما بخوریم، خب تقصیر شماست دیگر!
 
بابای مدرسه: من فقط مسؤول درنرفتن بچه‌ها از مدرسه هستم.
 
اوباما: بابت لیز خوردن دانش‌آموزان در ایران نگران‌ایم!
 
کارشناس آموزش و پرورش: مشکلات آموزش و پرورش ما چیز دیگری است!
 
وکیل دادگستری: بعید می‌دانم اگر اتوبوس مدرسه توی راه پنجر بشود، به وزیر آموزش و پرورش ربط داشته باشد!
 
یک وکیل دیگر: اگر خدای نکرده چپ بکند، چه؟
 
واحد مرکزی خبر: سالانه 900 میلیون دانش‌آموز آمریکایی در مدارس لیز می‌خورند و می‌میرند!

 
منبع : تابناک به نقل از ایسنا


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0